سلام امروز در دامنه زیبای کوه مایلم که کتاب خیلی خوبی بهتون معرفی کنم. کتاب “معنای زندگی پشت چراغ قرمز” نوشته آقای دکتر آروین آذرگین، همانطور که مشاهده میکنید از اسمش پیداست که باید کتابی متفاوت باشد. پس با من همراه باشید که با هم بررسیاش کنیم. |
در ابتدا بهتر است برایتان از نویسنده کتاب بگویم. نویسندهی کتاب، آقای دکتر آروین آذرگین هستند. جوانی مهندس و فارغ التحصیل رشته کامپیوتر که در یک شرکت استخدام بودند اما دیدند که معنای زندگیشان باید چیز دیگری باشد و احساس کردند که این جایگاه مال خودشان نیست. لذا از کارشان استعفا دادند و به سمت فلسفه و روانشناسی رفتند و دکترای فلسفه گرفتند. الان مدرس دانشگاه هستند. اما چیزی که در این کتاب گفته میشود به این صورت است که ایشان دیدند که چند ثانیه ای پشت چراغ قرمز ها وقت هست. از این فرصت استفاده کردند و از بغل دستی هایشان پرسیدند که معنای زندگیتان چیست. جالب است بدانید که ابتدای کتاب ایشان در مورد این کارشان این را مینویسند که:
شاید این کار به نظر شما مسخره بیاید. ولی در نگاه من چنین نیست. دست کم میتوانم بگویم که مسخره ترین چیز نیست. در عوض به گمانم مسخره ترین چیز این است که آدم سالهای سال و حتی تا آخرین لحظات عمرش زندگی کرده باشد و هیچ وقت به این مسئله نیندیشیده باشد که برای چه زندگی کرده و هیچ وقت با خودش نگفته باشد که این همه درد و لذت و این همه پستی و بلندی برای چه بوده است. اغلب آدمها در پس ذهنشان فکر میکنند که زندگی هر طور که باشد و هر جوری که پیش برود چیز با ارزشی است.
ایشان اولین رویاروییشان با بی معنایی را مربوط به سن بیست سالگی میدانند. وقتی که یکی از صمیمیترین دوستانشان که خیلی هم تلاش کرده بود و رشته پزشکی دانشگاه تهران قبول شده بود و هزار آمال و آرزو داشت را در یک سانحه تصادف در مسیر اصفهان به تهران از دست داد. ایشان میگویند که یک شوک بهشان وارد شد و این جمله را مینویسند: “منظورم این است که معنای آن همه دلبستگی ها ، امید ها ، رنج ها و فداکاریهای پدر و مادر چیست و آن امید ناامید گشته را چگونه میتوان معنا داد.” خلاصه این شد که ایشان معتقدند که شاید مرگ نابهنگام رضا جرقهای بوده باشد برای نوشتن این کتاب. اصلاً چه بسا اگر مرگ نبود ما هرگز به معنای زندگی نمیاندیشیدیم.
جای دیگری از کتاب در یکی از مصاحبههایشان پشت چراغ قرمز با یکی از همشهریان میگویند که یک نفر را دیدن و از او پرسیدند معنای زندگی از نظر شما چیست؟ ایشان جواب دادند که عشق است. صحبتشان ادامه پیدا میکند. بعد این سوال را میپرسند که چقدر احساس خوشبختی میکنی؟ آن فرد جواب میدهد که از ۱۰۰ ، ۱۰۱. میگوید جالب است. سوال میکند که این صندلی چرخدار که پشت موتورت است ، مال خودت است؟ فرد مقابل پاسخ میدهد که بله. آقای آذرگین میپرسد که پاهایت مشکل دارد؟ آن فردی که پاسخ داده بود معنای زندگیام عالی است و از ۱۰۰ ، ۱۰۱ احساس خوشبختی میکنم جواب داد: بله از هر دو پا فلج هستم . ایشان این جمله را میگویند: “خدای من ، من با دو پای سالم ، بدن سالم ، ذهن بظاهر سالم ، داخل یک ماشین کولر دار نشستهام و هنوز هم در جستجوی خوشبختی له له میزنم و شاید در نهایت ۷۰ یا ۸۰ درصد احساس خوشبختی داشته باشم.”
یکی دیگر از جاهای کتاب که توجه مرا جلب کرد این داستان کتاب بود که گفتند که یک جایی از کار به مشکل برخورد و باید چیزی را بررسی میکردند و نیاز شد که دوربین مداربسته محل کارشان را بررسی کنند. اما چون نمیدانستند آن اتفاق در چه روزی افتاده است مجبور شدند که دوربین مداربسته را روی دور تند بگذارند تا بتوانند این اتفاق را ببینند و بررسی کنند. آن مشکل حل شد اما در کنارش توجهشان به یک چیز جالب شد. این که دیدند که در دوربین افراد میآیند صبح می شود. ارباب رجوع و دیگر کارمندان میآیند کارشان را انجام میدهند. ظهر میشود ایشان میآیند کارها را انجام میدهند. عصر میشود ، درها را قفل میکنند. دوربین های مداربسته شب فعال میشوند و فردا دوباره همین اتفاق میافتاد. صبح دوباره همکارها میآیند. ارباب رجوع میآید. کارها انجام میشود. دوباره عصر می شود ایشان میآیند. در را میبندند و میروند. دید که این چقدر تکرار میشود. از طرفی این مسخره بود و میگویند یاد چارلی چاپلین افتادم، از طرفی به فکر فرو رفتم که من این همه کار تکراری که میکنم برای چیست؟ معنای زندگی من چیست؟ به این دنیا آمدهام که این کارها را انجام بدهم؟ همینها بود که منجر به این شد که فرد به دنبال معنای زندگی برود. به نظرم خیلی مناسب هست که ما هم همینطور از خودمان بپرسیم که این کارهای روزمره تکراری برای چیست. دقیقاً برای چیست؟ من به این دنیا آمدهام که این کار را انجام دهم؟
یکی از نکات بسیار جالبی که آقای دکتر آذرگین دارند و من هم شدیدا با آن موافق هستم که در دوره ها من اشاره کردم این است که ایشان میگویند: “آن چیزهایی که ما بابتش روزانه کار میکنیم، درست است که یک معنایی در زندگی حساب میشوند اما مقصود ما این است که همهی این کارهایی را که انجام میدهیم برای چیست؟ یعنی معنای غایی زندگی آن چیزی هست که بشر دنبال آن است و دوست دارد برسد و اگر پیدایش کند زندگیاش به طور واقعی معنادار میشود.
در کل، این کتاب ارزش مطالعه دارد. سیر داستانی دارد و اینکه حدودا ۷۰ یا ۸۰ کیس را پشت چراغ قرمز بررسی کردهاند. از شما میخواهم کسانی که این کتاب را مطالعه کردهاند یا با توصیه ما این کتاب را مطالعه میکنند حتماً نظرشان را به صورت ویس، در همین صفحه در وب سایت www.manemana.ir بگذارند. امیدوارم آگاه عملگرا و مانا باشید.
مجموعه “من مانا“ با شعار “آگاه و عملگرا” از 4 کلمه کلیدی تشکیل شده است. “من“: تاکید بر اینکه تنها راه اثرگذاری بر جامعه، تمرکز بر رشد خودمان است. “مانا“: همه ما میل ذاتی به ماندگاری داریم. “آگاه و عملگرا”: داشتن دو عنصر “آگاهی“ و “عملگرایی“ لازمه مانایی ست. رسالت اصلی ما راهنمایی افراد جهت “کشف رسالت فردی و درک معنای زندگی” ست. مطالب ارائه شده در سایت من مانا به صورت تخصصی در دو حوزه مادی (پزشکی، علوم اعصاب، جامعه شناسی، روانشناسی و…) و حوزه فرا مادی (معنویت، متافیزیک و…) به صورت جامع، همه جانبه و به دور از تعصب می باشد.
خیلی بده که از سایت ما دست خالی بیرون بری🥲
“دوره کشف رسالت” میتونه زندگیتو به سامون کنه
راضی نبودی پسش بده!
اطلاعات رو بذار ما زنگت میزنیم!