سلام اسماعیل محمدی هستم و اینجا من مانا است. خیلی خوشحالم که معرفی کتاب را در وب سایت من مانا استارت می‌زنیم.اولین کتابی که می‌خواهم به شما معرفی کنم، کتابی است که خیلی با آن خاطره دارم. کتاب باشگاه پنج صبحی ها از آقای رابین شارما. کتابی که بیش از پانزده میلیون نسخه در سراسر دنیا فروش داشته است. اما معمولاً وقتی می‌خواهند این کتاب را معرفی کنند می‌گویند: کتابی است در مورد سحرخیزی و نکاتی که باید رعایت شود. اما می‌خواهم توجهتان را به وجوه دیگری از این کتاب جلب کنم. پس با من همراه باشید تا این کتاب را بیشتر بررسی کنیم.

یه نکته مهم از نویسنده کتاب:

آقای رابین شارما رو شاید بشناسید. یک نوسنده خوش ذوق کانادایی که جالبه بدونید ایشون وکیل بودن اما در سن ۲۵ سالگی استعفا میدن و میرن دنبال نویسندگی و جالبتر اینه که ایشون در سال ۱۹۹۴ میلادی (۱۳۷۲شمسی) با اولین کتاب شون به نام “راهبی که فراری اش را فروخت” به شهرت جهانی رسید. بازم کتاب های مختلفی نوشتن تا اینکه مجددا کتاب آخری ایشون به نام “باشگاه ۵ صبحی ها” در سال ۲۰۱۸ نوشته و بازم به شهرت جهانی رسید. البته توی ایران بیشتر به همین کتاب آخری میشناسن ایشون رو. بذارید همینجا یه سوال مهم ولی کم ربط بپرسم:به نظرتون اگه ایشون از شغل وکالت استعفا نمیدادن و متمرکز نمیشدن بر اون چیزی که درش هم استعداد و هم علاقه دارن، می تونست اینقد بدرخشه؟ (تا از حاشیه امن مون بیرون نیایم، بالندگی محقق نمیشه. توصیه میکنم دوره رایگان “خروج از ناحیه امن” رو توی همین سایت www.manemana.ir  ببینید حتما)

الف)سیر کلی کتاب باشگاه پنج صبحی ها:

کتاب باشگاه پنج صبحی ها کتابی است که به صورت داستانی نوشته شده و ۴ کارکتر اصلی دارد.

آقای هنرمند و خانم کارآفرین افرادی هستند که کسب و کار زندگی شان به مشکل برخورده است و در یک همایش شرکت کرده اند تا شاید با شنیدن حرف هایی زندگیشان متحول شود. سخنران این همایش آقایی است ۸۰ ساله که آقای افسونگر نامیده می‌شود. بسیار با تجربه است و حرف هایش مورد توجه حاضرین قرار می‌گیرد. اما کاراکتر چهارم، آقایی است به نام آقای بی‌خانمان که وضعیت ظاهری اش ژولیده است. اما حرف‌هایی که می‌زند بسیار سنجیده است. همین موجب می‌شود که توجه آقای هنرمند و خانوم کارآفرین را به خودش جلب کند، که بپرسند شما این حرف‌های خوب را از کجا می‌آورید و اینکه می‌بینند بین حرف هایش و وضعیت ظاهری‌اش یک تناقضاتی هست. این می‌شود که با هم برای فردا ساعت ۵ صبح قرار می‌گذارند. همانجا  یک سفر پرهیجان شروع می‌شود. در آن سفر تمام رازهای سحرخیزی، نکاتی برای موفقیت و اینکه چه کار کنیم سحرخیز شویم، چه مشکلاتی را باید برطرف کنیم، آدم های موفق و اسطوره به چه صورت هستند و در کل درس‌هایی بسیار عمیق از زندگی توسط آقای بی خانمان (که بعداً در سفر می‌فهمند ایشان یک فرد میلیاردر بوده و آقای رایلی نام دارد)، به این دو بزرگوار داده می‌شود. و کل داستان کتاب حول سفر این سه فرد می‌چرخد.

ب)قسمت برجسته کتاب:

اما آن چیزی که من می‌خواهم توجه‌تان را به آن جلب کنم یک و دو فصل اول هست از حرف‌های آقای افسونگر که در ابتدای کتاب آمده است. اگر اجازه دهید از روی کتاب بخوانیم. در ابتدای کتاب می نویسد:

«افسونگر در سالنی که  پر از هزاران نفر بود گفت زندگی کوتاه‌تر از آن است که شما بخواهید استعدادهایتان را نادیده بگیرید. شما با فرصت و البته مسئولیتی زاده شده‌اید که تبدیل به یک اسطوره شدن را ممکن می‌کند. شما خلق شده‌اید تا پروژه‌هایی را در سطح یک شاهکار بزرگ به موفقیت برسانید. طراحی شده‌اید تا اهداف مهم و غیر عادی را دنبال کنید و خلق شده اید تا به عنوان یک نیروی خوبی در این سیاره کوچک باشید.»

همینطور جلو می‌رود تا اینکه به این پاراگراف می‌رسد. افسونگر ادامه داد:

«من شما را درک می‌کنم. واقعاً شما را می‌فهمم. می‌دانم برخی از شما لحظات خیلی سختی در زندگیتان داشته‌اید. همه ما داشته‌ایم. می‌دانم که ممکن است احساس کنید که در دوران کودکی پر از شگفتی بوده‌اید. خواسته و فکر هایی داشته‌اید که شاید اکنون آنطور که می‌خواستید پیش نرفته. اصلا فکرش را نمی‌کردید که هر روزتان شبیه به هم باشد. درست است؟  در شغلی گیر کرده‌اید که روح شما را با مسئولیت های بی پایان و نگرانی‌های پرتنشی خسته می‌کند. اصالت شما را خفه می‌کند و انرژی شما را می دزدد.»

بعد ادامه می‌دهد که:

«فکر نمی‌کردید که یک هفته را هزاران بار زندگی کنید و اسمش را زندگی بگذارید. باید به شما بگویم که در میان ما تعداد زیادی هستند که در ۳۰ سالگی مرده‌اند و در ۸۰ سالگی دفن شده‌اند.»

چقدر جملات عمیقی است. ادامه می‌دهم. در صفحه بعد می‌گوید:

«مهم نیست که در کجای مسیر زندگیتان هستید خواهشاً اجازه ندهید که درد و رنج یک گذشته ناکامل مانع از شهود یک آینده افسانه‌ای برای شما شود. در این لحظه هیچ چیز اشتباه نیست حتی اگر احساس کنید که همه چیز در حال متلاشی شدن است. اگر حس می‌کنید که زندگی نابسامان و بیهوده است این احساس تنها به خاطر این است که ترس های شما کمی بیشتر از ایمان‌تان است. شما به این درس ها نیاز داشتید تا مخزن گنج درون‌تان، استعدادها و قدرت‌هایی که اکنون در درون شما بیدار شده اند را فعال کند.»

ج)سه بخش نامرئی کتاب:

نکته‌ای که می‌خواهم به شما بگویم این است که این کتاب انگار سه بخش دارد. بخش اول در مورد رسالت فرد صحبت کرده است. اینکه به این دنیا آمده‌ایم که چه کار کنیم. اینکه به این دنیا آمده‌ایم تا اسطوره باشیم. اینکه نباید به متوسط بودن قانع بشوی و تو برای اسطوره شدن به این دنیا آمده‌ای.وسط‌های کتاب به مسئله موفقیت می پردازد. و در انتها هم به چگونگی موفقیت که همان سحرخیز بودن است، می‌پردازد. در واقع همان چیزی که ما بارها گفته‌ایم. اگر بخواهی موفق شوی و سحرخیز شوی باید بدانی چرا می‌خواهی این اتفاق بیفتد. همه این‌ها ریشه‌اش به این می‌رسد که من باید رسالتم را پیدا بکنم. سیر زیبای کتاب به همین است. اول در مورد رسالت صحبت کرده و بعد موفقیت و بعد شیوه اجرای آن که همان سحرخیزی می‌شود. در کتاب این بسیار حائز اهمیت است.

د)این کتاب توصیه می شود به:

من این کتاب را برای کسانی که در عمل گرایی مشکل دارند، انگیزه ندارند یا به قولی مثل خمیر یک گوشه‌ای افتاده‌اند و حوصله انجام کاری ندارند، خیلی کارآمد می دانم. به قول یکی از بزرگوارانی که در لایو های سحرخیزی ما که این کتاب را بررسی می‌کردیم حضور داشتند، بعد از چند روز گفتند:

«احساس می‌کنم این کتاب من را دارد از جا می‌کند و بلندم می‌کند.»

بنابراین این کتاب بسیار بسیار کارآمد است و ارزش مطالعه دارد.

یک دعوت

در انتها از کسانی که کتاب “باشگاه پنج صبحی ها” را از قبل مطالعه کرده‌اند یا با توصیه ما این کتاب را مطالعه می‌کنند، می‌خواهم نظرشان را در مورد این کتاب و یا تأثیری که این کتاب در زندگیشان داشته را در همین صفحه زیر همین ویدئو در وب سایت www.manemana.ir به صورت صدا برای ما ارسال کنند. امیدوارم با مطالعه این کتاب به آگاهی و عملگرایی قابل قبولی برسید و بتوانید این دنیا را جای زیباتری برای زندگی کردن کنید.

آگاه عملگرا و مانا باشید.